مناجات با صاحب الزمان و مدح و شهادت حضرت رقیه سلاماللهعلیها
شاعر : علیرضا خاکساری
نوع شعر : مدح و مرثیه
وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع
قالب شعر : ترکیب بند
حــالـم بــدون تـو تــمـاشــایـی نـدارد جز تو کسی در قلب من جایی نـدارد
آن قـدر خـوبـی به تمام شـهـر گـفـتـم من دلـبـری دارم کـه هـمتـایـی نـدارد
دست خدا! دستی بگیر از رعیت خود از رعـیـتی کـه جـز تو آقـایـی نـدارد
تـهـذیـب شـرط اول دیـدار یـار اسـت بـیـچـاره چشم من کـه تقـوایـی نـدارد
از ندبههای مادرم هر جمعه پیـداست غـیـر از ظـهـور تـو تـمـنـایـی نـدارد
بـا هــر فــراز نـاحــیـه بـایـد بــبــارد چـشـم بــدون گــریـه کـارایـی نـدارد
با دوریات حالم شبیه آن یـتیـمیست کـه سـالــیـان ســال بــابــایـی نــدارد
جـان یـتـیـمی کـه خـرابه منـزلش شد بـابـا بــیـا طـفـلـت دگـر نـایـی نـدارد
امشب دلم تنگ است و غم بسیار دارم
یـابن الحسن با عـمه جانت کـار دارم
امشب که هـستم دعـوت باب الحوائج دم میزنـم از سـاحـت بـاب الحـوائـج
شرمنـدهام از اینکه خیـلی کـم سرودم در باب فـهـم و عـفّـت بـاب الحـوائج
هر جا کـم آوردم نـشستم رو به قـبـله دادم سـلامـی خـدمـت بـاب الحـوائـج
شکـر خـدا هـمـواره کـارم راه افـتـاد در سایـه سـار رحـمـت باب الحـوائج
مَــرَّ بِــنــا، اَلْـلَـیــلَـتَـیـنَ مِـن مــحــرم یـعـنـی رسـیـده نـوبت باب الـحـوائـج
ای کـاش عـزرائیـل جانـم را بگـیـرد در روضههای حضرت باب الحوائج
زانـو زدم در محـفـلش قـیـمت گـرفتم
من از رقـیـه بـارها حـاجـت گـرفـتـم
انـسـیـه، حُسنـا، هانـیـه، حورا رقـیـه آئـیـنـه دار حــضـرت زهـــرا رقــیـه
با چـادری که بر سرش دارد همیـشه حُجـب و حیـا را میکـنـد معنـا رقیـه
با ربـنـایـش عـطـر کـوثر میفـشـانـد هـر شـب ســر ســجــادۀ بـابـا رقــیـه
دل می برد گرچه حسین از خلق عالم دل مـیبـرد از «دلـبـر دلـهـا» رقـیـه
حبل المتین از ریشههای چادر اوست امـیـد شـیـعــه روز وانــفــسـا رقــیـه
با خود بهـشتم میبرد فـردای محـشر تـرسـی نـدارم در قــیـامـت بـا رقـیـه
حلال مـشکـلهـا شـده، از کـار دنـیـا دارد گـره وا میکـنـد هـر “یـارقـیـه”
نـامش شـبـیــه نـام زهرا گـریـه دارد
داغ رقـیـه بیـش از اینها گـریه دارد
|